آرشیو از دیدگاه شعرا
-
0
اشعار مربوط به رقیه در حوادث شام و مصیبت جگر
موکنان مویه کنان جامه دران نوحه سراقامت از بار یتیمی شده یکباره دو تاوز غم در بدری گرد بسر خار بپابر دل آشوبی و در خون جگری یار همهصبح چهرش […] -
0
اشعار روضه اسیران کربلا – کوفه رفتن به خدا، حال دگر می خواهد (محمد مهدی عبداللهی)
کوفه رفتن به خدا، حال دگر می خواهدزینبت، کسب اجازه به سفر می خواهد چاره ای نیست وَ باید بروم ای گل منخواهرت می رود و سایه سر می خواهد […] -
0
شعر شهادت حضرت علی اکبر ( ع) – در غربت این سرزمین افتاده پرپر بر زمین یاس جوانمرگ من
در غربت این سرزمین افتاده پرپر بر زمین یاس جوانمرگ مندریای خون گشته دلم اتش گرفته حاصلم جانی نمانده به تن صورت بذارم بر گل رخساره ی پر خون اواشک […] -
0
شعر استقبال محرم – کاروانی با دو صد سوز و گداز
کاروانی با دو صد سوز و گدازعزم شهر کوفه کرده از حجاز کاروانی از فراسوی بهشتغرق گل از باغ بانوی بهشت کاروانی بی مثل در عالمینکاروانی بسته بر موی حسین […] -
0
شعر شهادت حضرت رقیه (س) – بابای من شدم اسیر و خونجگر
بابای من شدم اسیر و خونجگرچرا ز دخترت نمیگیری خبر ز بس که می خورم به میله ی قفسبیا ببین که می زنم نفس نفس اسیر غم به زیر این […] -
0
امام حسین علیه السلام و قیامش در آینه اندیشه ها
امام حسین علیه السلام و قیامش در آینه اندیشه ها اشاره شخصیت، سیره و نهضت زندگی آفرین سرور و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام همواره از سوی اندیشمندان مورد […] -
0
شعر ویژه عاشورا – دارد سر از تن تو جدا می کند چرا؟
دارد سر از تن تو جدا می کند چرا؟از پشت گردنِ تو جدا می کند چرا؟ چیزی نمانده پس به عقیله نگاه کنتا آخرین نفس به عقیله نگاه کن تکلیف […] -
0
اشعار حضرت رقیه (س) – هجر تو ای پدر جان مرا دیوانه کرده
هجر تو ای پدر جان مرا دیوانه کردهدختر تو مکان گوشهِ ویرانه کرده مانده بر پیکرم بابا نشانهجای سیلی و نقشِ تازیانه ای حسین جان، حسین جانم حسین جان (۲)صورتم […] -
0
اشعار شهادت حضرت علی اکبر ( ع) – میچکد از چشم لیلا اشک حسرت بهر اکبر
میچکد از چشم لیلا اشک حسرت بهر اکبرمهلقا شد سوی میدان برده با خود قلب مادر در دل سـوزان بابـا آتش غـم زد زبانهنور چشمان و امیدش جانب میدان روانه […] -
0
اشعار شهادت حضرت علی اکبر ( ع) – پیغمبر کربلا – سارا سادات باختر
وقتی که نگاه ها به ماه افتادندیک باره پلنگ ها به راه افتادند پیغمبر کربلا به خون می غلطیدصد تکّه ی فجر از پگاه افتادند