سر عمامه ی تو بین همه دعوا بود
در کنار بدنت خیمه ی غم بر پا بود
نیزه بر حنجر تو می زد و خون می پاشید
به همان حنجره که بوسه گه زهرا بود
سینه ات بیش ترین ضربه ز چکمه می خورد
که همین سینه ی تو بوسه گه مولا بود
نه که خونابه ببارد نه که باران آید
قتلگاه تو ز خون سر تو دریا بود
سر تو بر سر نی رفت جهان غوغا بود
سر تو بر سر نی آه بسی زیبا بود
پیکرت روی زمین بود ولیکن ارباب
پرچم ظلم ستیزی شما بالا بود
زینب آمد به کنار بدنت دادی زد –
عاشقان قتلگه خون خدا اینجا بود